ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات پسر نازم ایلیا

12 روز به تولد 2 سالگی نفسم مونده

من خوشبخت ترینم ... چون تورو دارم ... بازم شادي و بوسه ، گلاي سرخ و ميخک ميگن کهنه نمي شه تولدت مبارک تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز از اسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا يه کيک خيلي خوش طعم ،با چند تا شمع روشن يکي به نيت تو يکي از طرف من الهي که هزارسال همين جشنو بگيريم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو اين روز پر از عشق تو با خنده شکفتي با يه گريه ي ساده به دنيا بله گفتي ببين تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس ...
27 مرداد 1393

نفسم ایلیا

سلام عشق مامان  همه ی امیدم مرد کوچولوی من الهی قربونت برم کم کم داری 2 ساله میشی خیلی مهربون و آقا ست خیلی با ادب و خوبه من به وجودت افتخار میکنم نفسم زنده ام به بودنت و نفس میکشم با نفس کشیدنت   زندگیه مامان   این روزا با گوشی میتونم بیام یک کوچولو برات بنویسم  تمام کلمات رو میگه ایلیا خان بسیار پسره مودبیه عسلم دوستت دارم مامانی ...
1 مرداد 1393
1